http://atm733.ir/?ref=1394459779
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان تانیا مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد ، وقتی می گفتند چرا دیر می آیی ؟ جواب می داد یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم ،برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم ! یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر سر کار نیاید ... مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود ... مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد ، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست . یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند ... مرد نشسته بود و فکر می کرد باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد ! ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد !
نظرات شما عزیزان: سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:, :: :: نويسنده : شیوا
![]() ![]() |