http://atm733.ir/?ref=1394459779 خیابانها
 
درباره وبلاگ


زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست ، ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 93
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 104
بازدید ماه : 235
بازدید کل : 84281
تعداد مطالب : 53
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



تانیا




خیابانها عبور سرد خستگی هاست.
با تن هائی كه عشق را.
با زخم معامله كرده اند.

دیگر كسی در كنار خیابان.
به گل سجده نمی كند.
و پرواز شاپرك را دوست ندارد.
درخت را نمی شناسد.
و دلدادگی گنجشگان را نمی فهمد.

دیگر كسی بهار را به یاد ندارد.
و درختان سیب را.
و شكوفه های نارنج را.

برایش پرنده بی معنی ست.
گل مفهومی كسالت آور دارد.
مهربانی واژه غریبی ست.
وعشق
تنها عبور تند از خیابانهاست.
عبور سرد تنهائی"افسوس".



دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:خیابانها, :: ::  نويسنده : شیوا

تو شاهکار خالقی....

تحقیر را باور نکن....

بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش.......

زیبا و زشتش پای توست......

تقدیر را باور نکن.....

تصویر اگر زیبا نبود.......

نقاش خوبی نیستی . . . .

از نو دوباره رسم کن.......

تصویر را باور نکن....

خالق تو را شاد آفرید.....

آزاد آزاد آفرید......

پرواز کن تا آرزو........

زنجیر را باور نکن........



پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:باور نکن, :: ::  نويسنده : شیوا

دیـــروز ، همیـــن حَـوالـــی
زلـــزله ای آمــد...
حـالا همـه حـالـَمــ را می پـُرسند !!!
بـی خـبـر از اینـ ـکـه " مــَن"
بـه ایـن لـرزیـدنـهـا
سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـَرده امـــ...
بـه لـرزشـهای شـَدیدِ شـانه هایـَمــــ
و تـَـرَکــ ــهای عمــیــقِ قــلــبــمـــ ...
امـّـا هنـوز " خـــوبَـــم !!! "



یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:دیروز, :: ::  نويسنده : شیوا

روزها یم گذشت

اما

روزگار از من نگذشت!

اما

من از روزها و روزگار گذشتم

بگذرید از من!



یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:از من بگذرید , :: ::  نويسنده : شیوا

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.


قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان


همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
«دور باید شد، دور.
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند


پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف


خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد

پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.

پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت . . .

"سهراب سپهری"



شنبه 13 خرداد 1391برچسب:قایقی خواهم ساخت , :: ::  نويسنده : شیوا